شعر کوتاه



گریستم .

بر دانه های گندم

که آرام و آسوده

در گهواره های سبوس خفته اند

بی خبر از راه پیشِ رو

از ضربت داس

پتک خرمن کوب

سنگ های خوردکنندۀ آسیاب

ضربه های خمیرگیر

آتش سوزان تنور

از هم دریدن

بین دندان های گرسنه

و سقوط .

در خندق بلای آدمی.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

چمانه و اسرار حج سفره یکبار مصرف هاشمی گل و گیاه آپارتمانی تنهایی یک تنها دکوراسیون داخلی عمران و معماری وبلاگ سروش و پارمیس عشق من، صومعه سرا سجوم هم سفر